به گزارش همشهری، بامداد یکی از روزهای خردادماه به قاضی جنایی پایتخت خبر رسید مردی در خانهاش به قتل رسیده است. با شروع تحقیقات، مأموران راهی محل حادثه، یعنی آپارتمانی در غرب تهران شدند و جسد مردی 45ساله را دیدند که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود.
به گفته پزشکی قانونی، بین 6تا 10ساعت از مرگ وی میگذشت و نخستین کسی که جسد را دیده بود یکی از اقوام قربانی بود. او در تحقیقات چنین گفت: مقتول به تنهایی زندگی میکرد. او کارمند یکی از ادارات است. وقتی روز حادثه در محل کارش حاضر نشده بود همکاران وی با خانوادهاش تماس گرفته و موضوع را اطلاع دادند.
خانواده وی هم به من زنگ زدند و خواستند برای سرکشی به خانهاش بروم، اما وقتی رسیدم هرچه در زدم کسی باز نکرد؛ برای همین سراغ کلیدساز رفتم و با کمک وی، قفل در را شکستیم. وقتی وارد خانه شدیم ناباورانه جسد قربانی را دیدم که در هال افتاده و با ضربات چاقو به قتل رسیده بود. در چنین شرایطی جسد مقتول به پزشکی قانونی منتقل شد و از همان زمان کارآگاهان جنایی تحقیقات خود را برای شناسایی عامل یا عاملان این جنایت آغاز کردند.
- سرقت
خانه مقتول کاملا به هم ریخته بود و بررسیها حکایت از این داشت که 2گوشی موبایل وی سرقت شده است. ردیابیها در این خصوص آغاز و مشخص شد که یکی از خطها فعال شده است. نخستین مظنون که موبایل مقتول در اختیار وی بود دستگیر شد. او اما خودش را بیگناه دانست و گفت: موبایل مقتول را در پارکی حوالی غرب تهران درحالی پیدا کرده که داخل پاکت بوده است. پس از آن 2 مظنون دیگر دستگیر شدند، اما چون مدارکی علیه آنها نبود قاضی جنایی دستور آزادیشان را صادر کرد. در این میان هنوز دومین خط موبایل مقتول که روز حادثه به سرقت رفته بود فعال نشده بود و تجسس کارآگاهان برای پیدا کردن عامل جنایت ادامه داشت.
- پایان 3ماه زندگی پنهانی
3ماه از زمان جنایت گذشته و هنوز قاتل شناسایی نشده بود تا اینکه چند روز پیش دومین خط موبایل قربانی در شهر ارومیه فعال شد که با انجام ردیابیها نوجوان 17سالهای به دام افتاد. او پس از انتقال به پایتخت پیش روی کارآگاهان جنایی قرار گرفت و به جنایت اقرار کرد. متهم درخصوص انگیزهاش گفت: مقتول قصد داشت از من سرقت و خفتگیری کند. به همین دلیل جانش را گرفتم. متهم به قتل 17ساله صبح دیروز برای تحقیق به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و در برابر بازپرس پرونده جزئیات جنایت را شرح داد. پرونده او در ادامه بهدلیل اینکه زیر 18سال سن دارد به دادسرای اطفال فرستاده شد و متهم نیز به کانون اصلاح و تربیت انتقال یافت.
- به خاطر عذاب وجدان 4بارخودکشی کردم
پوریا 17ساله است که تا پیش از این پایش به دادسرا و اداره پلیس بازنشده بود، اما حالا در 17سالگی دست به جنایت زده و هر شب کابوسهای وحشتناک میبیند. پس از قتل از تهران فرار کرده و در این مدت شهر به شهر میچرخیده و به تازگی در ارومیه پنهان شده بود، اما بهخاطر عذاب وجدانی که رهایش نمیکند بارها دست بهخودکشی زده است. در ادامه گفتوگو با متهم را میخوانید.
- مقتول را میشناختی؟
نه. تا به حال او را ندیده بودم. چند ساعت پیش از قتل با او آشنا شدم.
- چطور با او آشنا شدی؟
آن روز با پدرم درگیر شده بودم. از او خواستم برایم ماشین بخرد، اما پدرم گفت باید به سن قانونی برسی و 18سالت بشود. بر سر این موضوع بگو مگو کردیم. پدرم با لحن بدی با من حرف زد و فحاشی کرد. من هم عصبانی شدم و تصمیم گرفتم از خانه فرار کنم. آن روز به پارکی حوالی غرب تهران رفتم که مقتول را در آنجا دیدم. او کنارم نشست و سر صحبت را با من باز کرد. به او گفتم که با پدرم درگیر شده و از خانه فرار کردهام.
- چه شد که سر از خانه او در آوردی؟
وقتی شنید که فرار کردهام و جایی برای ماندن ندارم پیشنهاد داد به آپارتمان او بروم. من هم قبول کردم، اما نمیدانستم چه عاقبتی در انتظارم است. اگر میدانستم که چنین اتفاقی رخ میدهد هرگز پا در آپارتمان او نمیگذاشتم. کاش زمان به عقب باز میگشت و من به خانه میرفتم و دست پدرم را میبوسیدم. نمیدانید چه عذابی میکشم.
- چه شد که دست به جنایت زدی؟
وقتی به خانه مقتول رفتم. متوجه شدم که او نیت شومی دارد و میخواهد گوشیام را خفتگیری کند. برای همین تصمیم گرفتم فرار کنم. به همین دلیل به بهانه نوشیدن آب به آشپزخانه رفتم و با برداشتن چاقویی پیش مقتول برگشتم. خواستم آنجا را ترک کنم که اجازه نداد و با او درگیر شدم و دیوانهوار به او ضربه زدم و وقتی بهخودم آمدم دیدم مقتول خونآلود مقابل پاهایم افتاده است. وحشت به جانم افتاد و دست و پایم شروع کرد به لرزیدن.
- بعد چه کردی؟
خانه را به هم ریختم و موبایلهای مقتول را سرقت کردم تا موضوع را سرقت جلوه بدهم. سپس از آنجا فرار کردم. یکی از موبایلهای مقتول به همراه چاقو را در پارک انداختم و موبایل دیگر او را پیش خودم نگه داشتم. میخواستم خودم را معرفی کنم اما راستش خیلی ترسیدم. با خود گفتم اگر پدرم متوجه شود حسابی آبرویم میرود. به همین دلیل تصمیم به فرار گرفتم. به شهرهای مختلف رفتم و بعد تصمیم گرفتم در خانه یکی از آشنایانمان در ارومیه بمانم. میخواستم وقتی آبها از آسیاب افتاد دوباره به تهران برگردم، اما در نهایت گیر افتادم.
اما باور کنید در این مدت یک شب خواب راحت نداشتم. مدام کابوسهای لحظه جنایت را میدیدم. مقتول را میدیدم که با چاقو به من ضربه میزد و بعد هراسان از خواب میپریدم. آنقدر پریشان بودم که 4بار با خوردن قرص اقدام بهخودکشی کردم اما هربار زنده ماندم. نمیدانم واقعا شاید عمرم به دنیا بود.
نظر شما